پژوهشی بر جنبههای نمایشی در قرآن (بخش دوم)
خصایص فنی و تکنیک قصه گویی در قرآن
نمایش حضرت ابراهیم (ع) 2
نمایش عاشورایی ”غریبه شام” مهمان ایرانیان دبی شد
ایران تئاتر- احسان مقدسی: متن حاضر بخش دوم از مقاله ای مفصل با عنوان «جنبههای نمایشی در قرآن» است که در کتاب مجموعه پژوهشهای تئاتر دینی ـ ۱ به مناسبت برگزاری جشنواره تئاتر رضوی توسط انتشارات نمایش منتشر کرده است. «خصایص فنی و تکنیک قصه گویی» عنوان این بخش از مقاله است.
آغاز قصه ؛ تنوع حالات نمایش:
الف) مقدمه و فشرده قصه در ابتدا ذکر میشود. سپس ماجرا بسط داده شده، قصه با جزییات روایت میگردد. در این نوع آغاز، شنونده با شنیدن خلاصة قصه به شنیدن کل ماجرا تشویق می شود و این خلاصة قصه مقدمه ای می شود برای دعوت شنونده به همراهی تا پایان داستان. نمونه ای از این نوع شروع، داستان اصحاب کهف است. این داستان در آیات 9 تا 26 سورۀ کهف روایت می شود. شروع قصه در آیة 9 این چنین است: «مگر پنداشتی کهف و رقیم (خفتگان غار لوحهدار) از آیات ما شگفت بوده است.» بعد از این مقدمه و تشویق خواننده، قصه به تفصیل نقل میشود.
ب) در بعضی قصص نتیجة اخلاقی قصه در آغاز می آید و سپس داستان با تفاصیل بیشتر گام به گام روایت می شود. مانند ماجرای موسی (ع) در سورۀ قصص که چنین آغاز میگردد: «ما خبر موسی و فرعون را مطابق حقیقت بر تو و قومی که مؤمنند می-خوانیم. فرعون در سرزمین (مصر) سرکشی آغاز کرد و مردمش را گروه گروه نمود، یک دسته را ضعیف باقی گذاشت و پسرانشان را کشت و زنانشان را نگه می داشت و او واقعاً از مفسدان بود. و ما می خواستیم که بر فرودستان آن سرزمین منت نهیم و آنها را امامان و ارثبرندگان قرار دهیم و در روی زمین امکانات [و قدرت] دهیم و به فرعون و هامان و لشکریان آنها همان چیزی را که از آن بیمناک بودند نشان دهیم.» بعد از این مقدمه که در واقع نتیجۀ اخلاقی قصه در آن برای خواننده آمده، داستان موسی به تفصیل نقل می شود.
ج) قصه بدون مقدمه، شروع و نقل می شود و خواننده از همان شروع داستان به طور غافلگیرانه در بطن ماجرا قرار می گیرد. قصة حضرت مریم هنگام تولد عیسی (ع) در آیات 45 تا 48 سورۀ آل عمران یا داستان سلیمان و مورچه و هدهد و بلقیس از این دسته اند.
د) گاه ساختار روایت بیشتر به دنبال پر رنگ کردن قهرمانان قصه و تاکید روی نام آنها است. آوردن نام ابراهیم و اسماعیل به عنوان سازندگان خانة کعبه در آیۀ 127 سورۀ بقره از این نوع است.
شیوۀغافلگیرانه روایت در قصص تنوع حالات روایت ناگهانی:
الف) ادامه داستان یا برخورد، هم بر قهرمان و هم بر مخاطب تا انتهای قصه که بر هر دو معلوم شود، پوشیده می ماند. نظیر برخورد موسی با بندۀ صالح خدا در آیات 61 تا 79 سوره کهف. در این داستان هدف اصلی، نمودن حکمت نهان الهی است در افعال ظاهری و نشان دادن ژرفای راز عدالت الهی بر بندگان.
ب) «گاهی بازیگران واقعاً فراموش می شوند حال آنکه راز قصه با نیشخندی که نثار ناباوران می شود بر تماشاگران آشکار است.» کلیت داستان برای مخاطبان ماجرا معلوم است. اما اشخاص داستان از ادامة ماجرا بی اطلاعند. مانند داستان «باغ داران» در سورۀ قلم: در این داستان، باغداران تصمیم می گیرند در تاریکی صبحگاه میوههای باغشان را چیده، چیزی برای فقرا نگذارند. در ادامة قصه بر خواننده آشکار میشود که شبانه بلایی بر باغ نازل شده و تمام محصول از بین رفته است. اما باغداران که از این واقعه بی اطلاعند صبحگاه باعجله برخاسته سراغ باغ می روند. بیننده یا شنوندة داستان از اتفاق روی داده آگاه است و اقدام آن دو را به سخره میگیرد. استهزا با ورود باغداران به باغ و دیدن باغ خشکیده تشدید می شود.
ج) گاهی خواننده از برخی اسرار داستان آگاه است و شخصیت در جریان داستان قبل از پایان آن از آنچه اتفاق افتاده مطلع میشود. مانند داستان آوردن تخت سلیمان و در آمدن ملکه سبا به کاخ بلورین (در صحنة ناگهانی ملاقات او با سلیمان) و بالا زدن بلقیس دامن خود را به خیال آنکه کف زمین، آب است.
د) شخصیت داستان و خواننده (قهرمان و تماشاگر) هر دوغافلگیر شده و راز داستان بر آنها آشکار می گردد. مانند ظهور روح خدا بر مریم در هیأت انسانی و توضیح او در پاسخ به مریم که بیمناک است: «من از طرف پروردگار مأمورم تا پسری بر تو عطا کنم...»
وجود خلاء در میان صحنه های قصه و روایت:
این شیوه، روشی جدید در داستان پردازی است و در نقد ادبی نو به آن پرداخته می-شود. در این نوع روایت، خواننده به بطن روایت کشانده شده و در ساختن معنا حضور مستمر مییابد. در میان صحنه های مختلف داستان نقاط مبهم و سفیدی ایجاد می-شود که خواننده را مجبور به تفسیر متن و استفاده از تخیل خود می نماید. در این نوع روایت، اثر در برخورد با مخاطب به «سوژه» بدل می شود و مخاطب در مواجهه با این سوژه مجبور به شرکت فعالانه در گفتگو با متن می گردد.
این ایجاد خلاء در قصص قرآنی در بیشتر موارد به چشم می خورد. اوج این حالت را در سورة یوسف که به 28 تابلو، مجلس یا صحنه تقسیم میشود، میتوان دید. در این تابلوهای منقطع قرآنی، خواننده برای دنبال کردن قصه، مجبور به سفید خوانی است: «از میان این خلاءها می توان به طور مشخص به بیرون آورده شدن یوسف از چاه و فروخته شدن وی به بهایی اندک در مصر بین آیات 18 تا 21، ایجاد و شدت یافتن عشق زن عزیز مصر به یوسف در آیات 22 و 23و... اشاره کرد. اما اوج این سفید خوانی ها در آیة 58 است. قبل از این آیه به رسیدن و طی شدن هفت سال زمان فراخی و پرباری در مصر، گذشتن چند سال قحطی و اوضاع خاندان یعقوب در سالهای قحطی اشاره ای نمی شود اما به ناگاه در این آیه متوجه می شویم سالهای پر باری برای یوسف و دشواری بر خاندان یعقوب گذشته است.»
از دیگر قصص قرآنی که در آن زبان نمایشی قصه (در شیوه گفتگوها، شخصیتپردازیها، نقاط تنش داستانی قصه، تصویر سازیها، زمان حال در ادای قصه و جاندار پنداری شخصیتها) بسیار برجسته بوده و دارای ساختار پردهای، منقطع و میان صحنههای مختلف است، قصه تولد عیسی (ع) در سورة مریم است:
مریم در نهان مشغول استحمام است. روح خدا به یکباره بر او نازل میشود. مریم که دختری پاک و معصوم است، وحشت زده و هراسان به گوشهای پناه برده خطاب به بیگانه لهیب می زند: مگر شرم نداری؟ این صحنه و این حرکت مریم از دیدگاه «سید قطب» نخستین هول و تکان مریم (شخصیت اول داستان) در قصة تولد عیسی است. سروش پاسخ میدهد: من فرستادة پروردگار توام تا به تو پسری عطا کنم. مریم ناباور، محتاط و خجل در گوشهای میماند در حالی که میترسد مبادا این جوان را نیرنگی در کار باشد و این تکان دوم است.
در این لحظه مریم با شهامتی که از پاکدامنی او بر میخیزد، میپرسد: کجا میتوانم فرزندی داشته باشم حال آنکه دست هیچ کسی به من نرسیده است؟ صراحت لهجه آخرین تیری است که او در ترکش دارد. سروش پاسخ میدهد: دستور پروردگار و خرق عادتی است که برای مریم قرار دادهایم.
در این جا نخستین نقطة سفید و خلاء قصه را که قوه تخیل خواننده را به روند خوانش قصه دعوت میکند، مشاهده میکنیم: با افتادن پرده در صحنة بعدی، مریم را با درد شدید زایمان میبینیم. در حالی که شدت درد، او را نالان به زیر خرما بنی خشک کشانده است و این هول و تکان سوم است. مریم ناامید بر خود میپیچد و بر سرنوشت خود نفرین میکند: کاشکی از ازل خاک میبودم.
و اما تکان چهارم در قصه: در این هنگامه به ناگاه عیسی از زیر پای او بانگ بر میآورد که درخت خرما را تکان ده تا بر سرت خرمای تر فرو ریزد و لطف خدا را نگر که از زیر پایت چشمهای جوشیدن گرفته است. اما اگر آدمیزادی بر تو گذر کرد بگو من از طرف خدا مامورم که دم فرو بندم و با احدی سخن نگویم.
و اما ضربة ناگهانی بزرگ که بعد از نقطة سفید دیگری در پردۀ بعدی میآید: مریم نمیتواند روی پای خود بند شود از شدت هیجان و بهت بر خود میلرزد. خویشان و نزدیکان مریم با لحن گزنده و نیش دار با اشاره به کودک در گهواره با او سخن میگویند. مریم در رنج و عذاب است تا اینکه عیسی در گهواره زبان میگشاید: «انی عبدالله…» در آیة 30 سورۀ مریم و نتیجه گیری در آیة 31.
«در این قصه جنبة دینی بر سایر جنبهها میچربد. ولی تمام عواطف انسانی ما در این ماجرا بر انگیخته می شود.»
زبان روایی حال در قصص و نزدیک ساختن شیوۀ داستانگویی قرآنی به زبان درام:
شیوۀ روایت داستان تقریباً در تمامی قصص قرآن به گونه ای است که انگار این ماجرا هم اکنون در حال وقوع است و راوی در حال حاضر مستقیماً با خواننده روبهرو است. شخصیتها در این روایات گویی زندهاند و در لحظة حال دست به ایجاد کنش می زنند. این شیوۀ قصه گویی، زبان قصه های قرآنی را به زبان تئاتر و درام که داستان و اتفاقات در زمان حال برای بیننده نمایش داده می شود، نزدیک می سازد.
ساختار نقشه داستانی
ساختار اوجگاهی
در این ساختار که یکی از کهن ترین شکلهای روایی (در داستان و درام) است، روایت از جایی نزدیک به نقطۀ اوج شروع می گردد. رویدادها با هم روال عللی و معلولی دارند و هر رویداد زادۀ رویداد پیش از خود است و آفرینندۀ رویداد بعدی. در ساختار اوجگاهی یگانگیهای سه گانه (زمان، مکان، کار پرداخت) رعایت می شود: «ساختار نقشة داستانی کلیماکتیک ساختاری است وابسته به اوجگاه و یکی از کهنترین و رایجترین شیوه هایی است که به میانجیگری آن، کار پرداختها و رویدادها در داستانمایة نمایشنامه طرح میپذیرد.» در نمایشنامه و داستان، طرح، شخصیت و دیگر عوامل، توسط ساختار، احاطه شده و در درون آن ساخت می یابند. ساختار اوجگاهی هم اکنون نیز یکی از ساختارهای غالب در شیوۀ بیان دراماتیک (تئاتر، فیلم و...) است. شیوه داستانگویی در این ساختار را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
آغاز میان پایان
یا:
حالت پایداراولیه حالت ناپایدار حالت پایدارثانویه
و یا:
آغاز روبه رویی گره گشایی
در بررسی قصص قرآن و مقایسه آنها با ساختار اوجگاهی و دراماتیک، برخی قصص کاملاً منطبق براین ساختار قرار می گیرند و برخی دیگر نه. مثلاً اولین قصۀ قرآن یعنی خلقت انسان و هبوط او به زمین، به جهت آنکه گره گشایی درام تا زمان بازگشت انسان به نزد خالقش طول خواهد کشید (مرگ و جهان آخرت) روایت ناقص (باز) مانده و نمی توان آن را در این ساختار جا داد. «با نگاهی کلی به قصص انبیایی که از سوی خداوند مامور دعوت مردم و قوم خود به ایمان میشوند، از نظر ساختاری در این الگو جای می گیرند. این قصص بر اساس تضاد یا درگیری میان نبی و قوم او شکل می گیرد و بنا به ساختار قصص قرآن، با تأکید به اصل دراماتیک «یک شخصیت یک مسأله»، برای اولین بار در سورۀ «اعراف» کنار هم می نشینند و در اشاره ای گذرا، اما مطابق الگوی روایت دراماتیک، قصههای انبیایی چون نوح، هود، صالح، لوط و شعیب روایت میشود.»
سورۀ مبارکة اعراف یکی از پربارترین سورههای قرآنی در زمینة قصص با ساختار اوجگاهی و دراماتیک است. قصص زیر را با این ساختار می توان در این سوره یافت: قصة حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعیب
آیات |
آغاز |
روبه رویی |
گرهگشایی |
664-59 |
آشکار ساختن دعوت، توسط نوح بر قوم خویش. |
تکذیب شدن نوح و مأموریتش توسط قوم. |
غرق شدن قوم نوح. |
72-65 |
هود، دعوت به ایمان را برای قومش آشکار میکند. |
سران کافر، هود را دروغگو میخوانند و تکذیبش میکنند. |
کسانی که آیات الهی را دروغ میشمرند هلاک میشوند. |
79-73 |
صالح، قومش را دعوت به ایمان میکند. |
قوم ثمود، شتر صالح را پی کرده از فرمان خدا سرپیچی میکنند. |
زمین لرزهای قوم ثمود را از بین میبرد. |
84-80 |
لوط، قومش را از عمل زشت منع میکند. |
قوم، لوط را تکذیب کرده میخواهند او و خانوادهاش را از شهر بیرون کنند. |
بارشی مرگآور، قوم را به سزای گناهانشان میرساند. |
93-85 |
شعیب، اهل مدین را به ایمان میخواند. |
بزرگان شهر مدین، شعیب و فرمان خدا را تکذیب میکنند. |
زمین لزرهای، اهالی مدین را در خانههایشان مدفون میکند. |
«در این طرحها، ابتدا شخصیت اصلی قصه و مسألة او مطرح شده، سپس داستان قصه با توجه به کارکرد شخصیت اصلی، قهرمان و رویارویی شخصیت های ضد قهرمان با آنها گفته می شود. در این نوع برخوردهای دراماتیک، رویارویی پیامبران و اقوامشان باعث میگردد تا تجلی فاعلی و قهرآمیز خداوند به عنوان شخصیت محوری در آخر قصص روی دهد و عذاب الهی بر منکران نشانه های الهی نازل گردد.»
داستانهای بلند قرآنی (حضرت موسی (ع)، عیسی (ع) و...) اغلب به صورت یکجا از آغاز تا پایان نقل نمی شوند. به همین دلیل در ساختار دراماتیک اوجگاهی قرار نمیگیرند. اما تکههای کوچک این روایات الهی، فارغ از کل قصة مورد نظر، ساختاری دراماتیک دارند. مانند شرح حال موسی و هارون در آیات 75 تا 92 سورة یونس یا ابلاغ پیام الهی توسط موسی به فرعون در آیات 9 تا 73 سورة طه. بعضی قصص کوتاه قرآن نیز اگرچه از نظر حجم بسیار کمتر از سایر قصص می باشند، اما ساختار روایی بسیار قدرتمندی دارند: «آیة 259 از سورۀ بقره از جملة این نمونه است که در آن علاوه بر جنبه داستانپردازی رویدادها به روحیة اعتقادات و شک و یقین شخصیت اصلی نیز بهای کامل داده می شود:
آغاز: عبور مرد از دهکده ای ویران و تردید او در معاد.
روبرویی: میراندن او توسط خداوند و زنده کردنش بعد از صد سال.
گره گشایی: آگاهی یافتن مرد بر توانایی خداوند.»
به جز مورد ذکر شده تعداد دیگری از قصص کوتاه قرآنی هستند که می توان آنها را در الگوی ساختار روایی قرار داد:
سوره |
آیه |
آغاز |
روبه رویی |
گرهگشایی |
کهف |
44-32 |
یکی از دو باغدار قصه، به اموالش مغرور میشود و به رستاخیز شک میکند. |
آفت آسمانی میوههای باغ او را از بین میبرد. |
مرد مغرور، حسرت خورده و پشیمان میشود. |
مومنون |
42-30 |
پیامبری قومش را به ایمان دعوت میکند. |
قوم نمیپذیرد و قیامت را دروغ میشمارد. |
خداوند، آنها رادراثر فریادی مرگبار از بین میبرد. |
یس |
29-13 |
دو رسول خدا وارد شهری شده مردم را به ایمان دعوت میکنند. |
مردم دعوت آنها را نمیپذیرند، رسول سومی هم وارد میشود تا آنکه مردی ایمان میآورد. |
اهالی شهر مرد مؤمن را میکشند. او وارد بهشت میشود و آرزو میکند کاشقومش سرنوشت او را میدانستند. |
قلم |
32-17 |
دو باغدار قبل از چیدن میوهها انشاءالله نمیگویند. |
دو باغدار خواستند بدون آنکه نیازمندان بفهمند میوهها را بچینند و به آنها چیزی ندهند. |
خداوند بلایی نازل کرده، دو باغدار هنگام ورود به باغ آن را ویران شده مییابند. |
روایت حضرت یوسف در آیات 4 تا 101 سورة یوسف نیز که تنها در این سوره به آن اشاره می شود، جزو غنی ترین و زیبا ترین قصص قرآنی از نظر دراماتیک است. خداوند این قصه را که دارای پتانسیلهای فراوان نمایشی است «احسن القصص» می نامند.
ـ ساختار اپیزودیک (بخش رویدادی):
ناظرزاده، ساختار اپیزودیک را چنین تعریف می کند: «اپیزود به بخشی از رویدادهای داستانی گفته می شوه که به تنهایی از تمامیت و کفایت نسبی برخوردار است. لیکن آن داستان خود از پیوست چند «خرده داستان» یا به سخن دیگر از پیوست چند اپیزودِ آزگار و بسنده، تمام و کامل می شده و به پایان می رسیده است.» ایلیاد و ادیسة هومر، ساختاری اپیزودیک دارند. نمایشنامة بخش رویدادی در واقع مجموعه ای از چند «نمایشنامة تک پرده ای» است که هر یک روایتی را نقل می کنند و این روایات در نهایت، تمامیت نمایشنامه را می سازند. وحدتهای سهگانه (زمان، مکان، کارپرداخت) در ساختار اپیزودیک رعایت نمی شوند و شمار رویدادها، مکانها و نقشک های داستانی (یا داستانهای فرعی) در آنها زیاد است. نمایشنامههای شکسپیر، برشت و... از این گونه اند.
علاوه بر ساختار اوجگاهی، ساختار روایی اپیزودیک نیز در روایات قرآنی دیده می-شود. در بیشتر قصص قرآنی، قصه به صورت کامل در یک سوره و یک جا نقل نمی-گردد. بلکه به تناسب وضعیت و پیام اخلاقی که سوره در پی توضیح آن است به قصه پرداخته میشود و تکه ای از آن روایت می شود. داستان ابراهیم، حضرت مریم، عیسی، زکریا و تولد یحیی، داوود و فرزندش سلیمان و داستان حضرت ایوب از جمله مواردی هستند که در آنها شخصیت اصلی و قهرمان وجود دارد و اتفاقاتی نیز در اثر کارکرد شخصیتها در این قصص روی می دهد. اما به سبب آنکه این وقایع دارای «وحدت عمل» (یکی از وحدتهای سه گانه) نیستند و از نظر زمانی و مکانی دارای تعددند، ساختاری اپیزودیک دارند.
به عنوان نمونه: «داستان زندگی حضرت ابراهیم در قرآن با آیة 124 سورۀ بقره آغاز میشود که در آن خداوند، ابراهیم را به عنوان پیشوای مردم برمی گزیند. در آیات 125 تا 129 همین سوره، خداوند از ابراهیم و پسرش اسماعیل می خواهد تا خانة کعبه را بسازند. در آیة 260 همین سوره به کشته شدن چهار پرنده به دست ابراهیم اشاره می شود. حضور بعدی ابراهیم، در قرآن، آیات 74 تا 87 سورۀ انعام است که طی آن ابراهیم پدرش را از بت پرستی منع می کند و خداوند، برتری داشتن سلالة ابراهیم را به جهانیان متذکر می شود. در آیه 114 سورۀ توبه، حضرت ابراهیم برای پدرش از خداوند طلب آمرزش می کند. طی آیات 69 تا 76 سورۀ هود، فرشتههای خداوند به ابراهیم مژدة تولد اسحاق و یعقوب را میدهند. آیات 41 تا 50 سورۀ مریم، به نپذیرفتن ایمان از سوی پدر ابراهیم و کنار کشیدن ابراهیم از بت ها اشاره می کند. در آیات 68 تا 102 از سورۀ شعرا، حضرت ابراهیم از قومش می خواهد تا دست از بت پرستی بردارند و از خداوند تقاضا می کند تا او را در قیامت رسوا نکند و...»
همین ساختار اپیزودیک در طولانی ترین قصة قرآنی یعنی داستان زندگی حضرت موسی نیز صدق می کند. با این تفاوت که اغلب مواردی که قصة موسی در قرآن نقل شده، روایت ساختاری روایی دارد و فعلی تام در آن صورت می گیرد. تنوع اعمال روایی، مکانها و زمانها، این داستان را از ساختار روایی اوجگاهی ممتایز کرده و به آن شکل حماسی (اپیزودیک) می بخشد.
ـ ساختار نه ـ روالی:
ناظر زاده، ساختار نه ـ روالی در روایت و نمایشنامه را که امروزه طرفداران زیادی دارد چنین تعریف می کند: «نمایشنامه ها و نمایش های نه ـ روالی اگر دارای نقشة داستانی هم باشند، چنین نقشه ای هم قاعده دارد و هم بی قاعده است. این نمایشنامه-ها به فراخور کاری فردی، قاعده های ویژة خود را دارند. اما از سوی دیگر، این قاعده ها در سنجشگری با قاعدههای نمایشنامه های نهـروالی دیگر، از همانندی کمتری برخوردارند.» گونه های اکسپرسیونیستی، فوتوریستی، پست مدرن و... از زیر شاخه-های تئاتر نه ـ روالیاند. در بسیاری از این آثار جلوه های بصری، صوتی و... هستند که نمایش را به وجود میآورند.
قصص قرآنی علاوه بر معنا از نظر ساختاری نیز از چنان غنایی برخوردارند که نمی توان آنها را به ساختار خاصی محدود کرد. از جمله داستان های زیبای قرآنی که می تواند در ساختار نهـروالی جای گیرد، اشاره ای است که در آیات 175 و 176 سورة اعراف به داستان «بلعم باعورا» می شود: «و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت. آنگاه شیطان، او را دنبال کرد و از گمراهان شد. و اگر می خواستیم قدر او را به وسیلة آن [آیات] بالا می بردیم. اما او به زمین [دنیا] گرایید و از هوای خود پیروی کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوی زبان از کام بر می آورد. و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآورد. این مثل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [برای آنان] حکایت کن، شاید که بیندیشند.» در این داستان اشاره به داستانی می شود که مخاطب (مخصوصاً مخاطبان معاصر با هنگام نزول آیه) با آن آشنا بودند. این اشارۀ کوتاه در ذهن مخاطب، داستان دیگری بر روی داستانی که قبلاً می-شناخته می آفریند. اولاً چه بسا اشاره ای با آن تعریفی که شنونده دارد در تضاد باشد و ثانیاً تنها به قسمت کوتاهی از آن اشاره کرده و از آن آشنایی زدایی میشود. این موارد باعث می شوند که مخاطب بر اساس داستان جدید و داستانی که قبلاً در ذهن داشته و در چالش بین این دو، نقاط خالی و سفید را پر کرده دنیای جدیدی روی آن بنا نهد. در این داستان کوچک، روایت، بیشتر تصویری است تا داستانی و خطی. با تصویری که قرآن از سگ مثال می زند و با ارتباطی که بین این تصویر و داستان برقرار می نماید، دوباره ذهن و قدرت تصویر سازی مخاطب است که به بازی ساختار شکنانة قرآنی فراخوانده شده و در خدمت آموزش آموزه های دینی قرار می گیرد.
در تئاتر نه ـ روالی جلوه ترفندهای شنیداری و دیداری از جایگاه و اولویت خاصی برخوردارند و در بسیاری موارد کلیت نمایشی را در ورای ساختارهای روانی قدیمی می سازند. قرآن در بسیاری جاها برای بیان نگره های اخلاقی به تصویرسازی روی می آورد. تصویرهایی که تنها تصاویری تهی نبوده بلکه ایجاد فضا می کنند، فضایی که معنا از بطن آن خود را می نمایاند: «چرا آنها از یاد خدا چنین روی گردانند؛ گویی به گورخران وحشت زده می مانند که از پیش شیران گریزانند!» در اینجا قرآن نفرت خود را از آنان که از دعوت خدای روی بر می گردانند به زیبایی با تصویر، تخیل و تجسم بخشی و با چاشنی نیشخند به تصویر می کشد.
از دیگر آیاتی که می تواند مورد استفادة نمایشی (فارغ از داستان) قرار گیرد، آیة 40 از سورۀ مبارکة نور است: «یا [اعمال کافران] مانند تاریکی هایی است در دریای ژرف که موجی آن را فرو پوشانیده، که روی آن باز موجی دیگر است و بالای آن ابری است. تاریکی است که بر تاریکی است. هرگاه [غرقه] دست خود برآرد به زحمت دست خویش ببیند و خدا برای هر کس که نوری نگذاشته او را نوری نباشد!». در این آیه، ابتدا فضا ساخته می شود. ابزار صحنه در جای خود قرار می گیرند (اقیانوس، ابر، و...). فضا به صورت الهی نورپردازی می شود (زیرا امکان به تصویر کشیدن نور و تاریکی به این صورت از دست هر عکاس و طراحی خارج است). بازیگر، وارد صحنه می شود (غرقه که دست خود را بر می آورد و به زحمت دست خویش را می بیند). صدای موج و... نیز به عنوان جلوههای شنیداری به فضا افزوده می شود و از میان این فضای تاریک روشن و موسیقایی است که قرآن، دست به توضیح آموزه های اخلاقی می زند. تصاویر زیبایی که قابلیت نمایشی فراوانی دارند.
از دیگر تصویر سازی های زیبای قرآنی که علاوه بر جلوه های غنی بصری جلوههای صوتی والایی نیز دارد، آیات 19-20 سورۀ بقره است: «یا چون کسانی اند که به ابری طوفانزا از آسمانی که در آن تاریکی بر تاریکی و رعد و برق است [دچار شده باشند] از نهیب آذرخش و بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوش نهند. ولی خدا بر کافران احاطه دارد! نزدیک است که برق، نور از چشمانشان بر باید. هر بار بر آنان تافتن گیرد، در آن گام زن باشند و چون برایشان تاریک کند بر جای خود فرو مانند و اگر خدای خواستی شنوایی و دید از ایشان بگرفتی که خدا بر همه چیز تواناست.» فضاهایی که در این آیه با تصاویر ساخته می شوند جاندار و در نهایت تحرک اند. علاوه بر جلوه های بصری، بازیگری و... جلوه های صوتی (نهیب آذرخش) نیز دیده می شود. در بخش «فضا- حالت» بیشتر به این موضوع پرداخته خواهد شد.
و او مانند هیچ کس نیست...
شخصیت
«ایتی» (ethe) یا شخصیت، سیرت و رفتار را، ارسطو عنصر دوم نمایشنامه به شمار میآورد. عنصری که به اندازۀ عنصر اول یعنی «نقشة داستانی» مهم است. شخصیت است که کار پرداخت نمایش را می سازد و کار پرداخت از او صادر می گردد: «شخصیت در ادبیات نمایشی از چهار ژرفا پهنا یا چهار دسته ویژگی برخوردار است: 1- ویژگی های تنانی و جسمانی. 2- ویژگیهای روانشناسیک. 3- ویژگی های جامعهشناسیک (sociological) و 4-ویژگی های اخلاقی، ایدئولوژیکی، جنسی و...» شخصیت جزو عناصر نمایشیساز نیز به شمار می آید.
«ویلسان و گلدفارب» یکی از وظیفه های کانونی و خطیر نمایشنامه نویسان را در طول تاریخ، ساختن و پرداختن شخصیت های نمایشی بر می شمرند: «افزون بر ساختار نمایشی، کار ویژۀ هستی ساز دیگر نمایشنامه نویس، آفریدن شخصیت هایی است که کار پرداخت های نمایشی از آنان سر زند... همه چیز باید به کنش و واکنش-های شخصیتها تبدیل شود. هرچند که شخصیت های تماشاگانی اغلب شبیه مردمان واقعی هستند، اما این شخصیت ها در ذهن و خاطر نمایشنامه نویس آفریده شده اند و آفرینشی هنری، خیالی، و زیباشناسیک اند.»
منابع و مأخذ:
- ارسطو، هنر شاعری (پئوتیکا)، ترجمة فتحالله مجتبایی، بنگاه نشر اندیشه، تهران، 1337.
- بستانی، محمود، پژوهشی در جلوههای هنری داستانهای قرآن، ترجمة محمد حسن جعفرزاده، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1371.
- حری، ابوالفضل، کنکاشی در سورة والعادیات، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت، شمارة 5،1380.
- شاپوری میاندوآب، سعید، جلوة دراماتیک قرآن با تکیه بر احسن القصص، (پایانامة کارشناسی ارشد)، دانشگاه تهران، 1379.
- طباطبایی، تفسیرالمیزان، انتشارات قرآن، 1375.
- عبدل حیم، ام.آ.اس، بافت و مناسبات بینامتنی: راهگشای تفسیر قرآن، ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت شمارة 4، 1380.
- قطب، سید، آفرینش هنری در قرآن، ترجمة محمدمهدی فولادوند، بنیاد قرآنی، 1359.
- میر، مستمصر: سوره به منزلة کلیت، سیری در تفسیر قرآن در قرن بیستم، ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت، شمارة 8، 1382.
- میر، مستمصر، گفتگو در قرآن. ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت، شمارة 9، 1382.
- ناظرزاده کرمانی، فرهاد، درآمدی به نمایشنامهشناسی، انتشارات سمت، تهران، 1383.
- نیوورث، آنجلیکا، تصاویر و استعارات در آیات آغازین سور مکی، ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیبا شناخت شمارة 7، 1381.