پژوهشی بر جنبههای نمایشی در قرآن (بخش سوم)
شخصیت پردازی در قرآن
ایران تئاتر- احسان مقدسی: متن حاضر بخش سوم از مقاله ای مفصل با عنوان «جنبههای نمایشی در قرآن» است که در کتاب مجموعه پژوهشهای تئاتر دینی ـ ۱ به مناسبت برگزاری جشنواره تئاتر رضوی توسط انتشارات نمایش منتشر کرده است. «شخصیت پردازی در قرآن» عنوان این بخش از مقاله است.
در طول تمام کتاب قرآن از شخصیت ها رفتار و کار پرداخت های واحد سر میزند. یعنی افراد، رفتار دوگانه از هم بروز نمی دهند؛ که این یکی از فاکتورهای اصلی شخصیت پردازی است. این امر به خوبی در مورد سه پیامبر: موسی، ابراهیم و یوسف (ع) مصداق دارد. «از نظر قرآن، موسی (ع) انسانی قوی اراده و تا حدودی زود جوش است. در برخی مکالمه ها این خصیصة موسی (ع) به خوبی نمایان شده است، که به دو نمونه از آن اشاره می کنیم: در سورۀ اعراف آیۀ 150 هنگامی که موسی (ع) از کوه طور نزد قوم خود بر می گردد، آنان را به سبب گوساله پرستی مورد مأخذه قرار میدهد و به شدت عصبانی می گردد و تنها وقتی آرام میگیرد که هارون شروع به توضیح در مورد مسأله می کند. [و چون موسی، خشمناک و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشینی برای من بودید. آیا به فرمان پروردگارتان پیشی گرفتید؟ و الواح را افکند و موی سر برادرش را گرفت (نمونه ای از کار پرداخت نمایشی شخصیت) و او را به طرف خود کشید. (هارون) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند. پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار ستمکاران قرار مده.]
در سورۀ کهف آیات 82-65: «در پی درخواست موسی، خضر بدو اجازه می دهد تا در سفری همراهی اش کند. اما هشدار می دهد که موسی (ع) نمی تواند آرامش خود را حفظ کند. وقتی که او (خضر) قرار است برخی کارها را انجام دهد و موسی (ع) قول می دهد که صبور باشد، زود جوشی موسی (ع) کار دستش می دهد و خضر بدو می-گوید که ناچار است از او جدا شود.»
در قرآن، شخصیت موسی (ع) به طرزی تحسین برانگیز در تضاد با شخصیت ابراهیم (ع) قرار گرفته است. ابراهیم صبور و خونسرد است و هر حرکت دشمن را پیش بینی میکند. هماهنگ و محتاطانه به پیش می رود و به نوعی فضای مفرح و کمیک دامن می زند. اوج این زیرکی ابراهیم در مکالمۀ میان ابراهیم (ع) و بزرگان قومش بعد از اینکه ابراهیم در بتکده به شکستن بتها اقدام می کند، خود را نشان میدهد. مشایخ قوم از ابراهیم سوال میکنند که آیا او بوده که بتها را در هم شکسته؟ ابراهیم انکار می کند و بت بزرگ را مقصر قلمداد می نماید و می افزاید میتوانند از بتان شکسته - اگر قادر به حرف زدناند ـ در این باره سوال کنند. بزرگان قوم مجبورند بپذیرند که بتها قادر به تکلم نیستند. بنابراین رو دست میخورند و تسلیم می شوند. ابراهیم در این مکالمه از طنز و کنایه برای شکست دادن دشمنان خود کمک گرفته است.
در سوره هود آیۀ 75، ابراهیم (ع) فردی خدا ترس معرفی می شود: اوّاهُ منیب. به عبارت دیگر شیوه ای که ابراهیم به واسطة آن بر سر قوم لوط با خدا مکالمه برقرار می کند و قرآن آن را مناظره مینامد- وجهی دیگر از شخصیت او را نمایان می سازد.
یوسف در قرآن شخصی متعهد به مذهب، اوامر الهی صادق و زیرک است. مکالمۀ یوسف (ع) با دو زندانی که برای تعبیر خواب به او مراجعه میکنند، وجوهی از شخصیت او را آشکار میسازد: «دو زندانی برای تعبیر خواب هاشان به نزد یوسف (ع) می آیند چرا که از نظر آن دو، یوسف (ع) انسانی متقی و پرهیزگار است. یوسف (ع) در اینجا دم را غنیمت میشمرد و درصدد بر می آید آن دو را با مذهب خود آشنا کند... یوسف (ع) به آنها اطمینان می دهد که خوابشان را تعبیر خواهد کرد. بعد از اندیشه و تأمل فراوان با کمال صداقت اعتراف می کند که دانش او برای تعبیر رویاها هدیه ای است از جانب خداوند. یوسف (ع) با اشاره به خداوند ـ خداوند ابراهیم، اسحاق و یعقوب ـ اعتقاد خود را به وحدانیت اعلام میدارد و با زیرکی هر چه تمام تر از هر دو زندانی می خواهد که دین و مذهب او را بپذیرند. در پایان، یوسف (ع) خواب هر دوی آنها را تعبیر می کند.»
در داستان سلیمان و ملکة سبا، سلیمان چهرۀ حکمرانی توانا، دانا و قدرتمند را دارد و ملکة سبا نمونة بارزی از زنی مدیر، مدبر، باهوش و صلح دوست است. در کشور او نوعی دموکراسی حاکم است و مجلس ریش سفیدان در مورد امور تصمیم میگیرند نه یک فرد. شخص ملکه از جنگ بیزار است. همین بعد شخصیتی او است که در نهایت در روند داستان نیز خود را نشان می دهد و تصمیمات درست او باعث صلح و دوستی با سلیمان میگردد. (این قصه در آیات 18 تا 44 سورة نمل روایت میشود.)
قرآن اگرچه شخصیت پیامبران را به عنوان الگو معرفی می کند. اما همین پیامبران اجازه ندارند خود را انسان های فراواقعی قلمداد کنند. مکالمه از جمله شگردهایی است که بر معمولی بودن پیامبران صحه می گذارد. زمانی که موسی (ع) از جانب خدا ماموریت می یابد به سمت فرعون برود، ترس و اضطراب خود را در قالب کلمات و به شیوۀ انسان عادی بیان می کند.» گفت: «پروردگارا می ترسم مرا تکذیب کنند* و سینهام تنگ می گردد و زبانم باز نمی شود. پس به سوی هارون بفرست * و از طرفی آنان بر گردن من خونی دارند و می ترسم مرا بکشند * فرمود: نه چنین نیست نشانههای ما را (برای آنان) ببرید که با شما شنوده ایم* پس به سوی فرعون بروید و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم و...» «به همین ترتیب زمانی که فرشتگان به شکل دو پسر جوان بر لوط ظاهر می شوند، قوم لوط از او می خواهند که آن دو را بدان ها تسلیم کند. لوط درمانده آهی از درد و فغان میکشد. همان آهی که در چنین موقعیتی از نهاد هر بنی بشری بر می آید: لوط گفت: کاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تکیه گاهی استوار پناه میجستم.» این دید انسانی به پیامبران و شخصیت پردازی واحد برای آنها، در خلال تمام آیات قرآنی، راه را برای برداشت نمایشی از کاراکترهای قرآن در نمایشنامه باز می کند.
ابعاد شخصیتها در قرآن و درام
در درام، بیشتر شخصیتها سه بعدی اند و بعد معنوی یا دینی شخصیت اغلب مورد بیتوجهی قرار می گیرد. این یکی از تفاوت های شخصیت های درام با قرآن است. زیرا این بعد چهارم (بعد اعتقادی و دینی) از دیدگاه قرآن مهمترین بعد از ابعاد شخصیتی انسان است. تا اندازه ای که ابعاد دیگر او را تحت تأثیر قرار می دهد: «تجلی خداوند در قصص قرآن، تأثیر شدید و مستقیم در کنش شخصیت درام ایجاد می کند. شدت این تأثیر و اهمیت اطاعت یا مخالفت شخصیت های قصه با تجلی تذکری و فاعلی خداوند به حدی است که این بعد معنوی، سه بعد مادی شخصیت را تحت شعاع قرار می دهد. همچنان که در چگونگی قصه گویی قرآن مشاهده شد، خداوند فقط آن مقدار از قصه را که با غرض دینی قصه هماهنگی دارد نقل می کند. همین قاعده را در شخصیت پردازی به کار برده، تنها آن مقدار اطلاعات از اشخاص قصه در اختیار مخاطب می گذارد که دقیقاً با دورنمایه و موضوع درام مرتبط است.»
در قصص مختلف قرآن ابعاد مختلف شخصیت ها مورد توجه قرار می گیرد: در قصة گاو (سوره بقره آیات 67 تا 73) بیشتر بر کیفیت جسمانی گاو تأکید می شود و این بعد جسمی است که زمینۀ لازم را برای کنش بعدی در داستان آماده می سازد. در قصۀ «طالوت» در آیات 242 تا 251 از سوره بقرة، این بُعد اجتماعی شخصیت قصة (طالوت) و فقرا نسبت به سایر مدعیان است که محرک داستان برای رسیدن به مقصد نهایی می گردد.
از جمله قصه هایی که می توان به خوبی هر چهار بعد شخصیت را در آنها دید قصۀ حضرت آدم و حضرت یوسف (ع) است: در قصۀ حضرت آدم، ابعاد جسمانی شخصیتها (گل بودن آدم و از جنس آتش بودن شیطان) جایگاه اجتماعی آن دو نزد پروردگار و زور و حسد ابلیس و حالت روانی (وسوسة همسر آدم) از جملۀ این ابعاد چهار گانه ذکر شده اند.
در قصة حضرت یوسف، زیبایی یوسف به عنوان یکی از اصلی ترین وجوه داستان است که در بسیاری از موارد همین بعد جسمانی شخصیت، خالق کنش در داستان می گردد. قوی بنیه بودن برادران یوسف، کوری چشم یعقوب و... همگی از ابعاد جسمانی کاراکترها در داستان یوسف هستند. «موقعیت اجتماعی خاندان یعقوب و شغل آنها در قصه مشخص است. جایگاه اجتماعی یوسف در قبل و بعد از رسیدن به عزیزی مصر و وضعیت اجتماعی برادران یوسف، زن عزیز مصر و ... نیز در قصه آمده است.»
طبقه بندی شخصیتها بر اساس کنش در قرآن و درام
بر اساس کارکرد شخصیت در کنش (ماجرا) اشخاص درام به چند دسته تقسیم می شوند:
-1شخصیت های اصلی:
شخصیت هایی که اغلب، کنش از سوی آنها آغاز و صادر میشود. شخصیت های قهرمان (Protagonist) و ضد قهرمان (Antagonist) شخصیت های اصلی در درام هستند. مثلاً در «هملت»، شخصیت هملت به عنوان شخصیت اصلی و قهرمان و «کلادیوس» ضد قهرمان داستان است.
اولین شخصیت دراماتیک و قهرمان که در قرآن معرفی می شود، حضرت آدم است و اولین ضد قهرمان قرآنی، ابلیس که همواره با اعمال (تکبر و سجده نکردن بر آدم) و وسوسه های خود (وسوسۀ حوا برای خوردن میوۀ ممنوعه و...) باعث به هم خوردن حالت پاید ار قصه گردیده، باعث خلق درام می شود. «در کنار این دو و البته در مقامی رفیعتر، شخص سومی نیز به عنوان شخصیت اصلی در درام خلقت آدم وجود دارد که هنگام حالت پایدار اولیه، زمانی که همه چیز در جای خود است و امور کاینات بدون حادثهای اداره می شود، ناگهان اراده به خلق آدم کرده، به آدم می فرماید: «باش! پس وجود یافت.» خالق آدم، شخصیت محوری درام خلقت انسان است که حتی بعد از فریب خوردن آدم و همسرش و رانده شدن ایشان از بهشت، مخلوقش را در مواجهه با ابلیس تنها نمی گذارد.»
در بیشتر قصص قرآن، شخصیت محوری و برهم زنندة حالت پایدار اولیه، خداوند یا فرستادگان خداوند هستند و شرایط یا محیطی که آنها اقدام به تغییر دادن آن میکنند معمولاً کفر آمیز یا ناعادلانه است. در داستان حضرت موسی (ع)، موسی پروتاگونیست و فرعون و در بعضی موارد قوم موسی، آنتاگونیست داستان هستند. در قصة حضرت ابراهیم (آیات 74 تا 87 سورة انعام)، ابراهیم شخصیت پروتاگونیست و قوم بت پرست او آنتاگونیست هستند.
«کارکردهای شخصیت محوری، قهرمان و ضد قهرمان های درام یوسف، چنانکه از کارکردشان معلوم میشود، شبیه هیچکدام از اشخاص اصلی قصص دیگر قرآن نیستند. خدا در کنش داستان حضور دارد اما ظاهراً فعلی انجام نمی دهد. قهرمان قصه بر خلاف سایر قهرمانها نمیخواهد چیزی به دست بیاورد و نسبت به کسب چیزی اصرار ندارد. او فقط می خواهد ایمانش را نگه دارد و برای همین مجبور می شود از دست زدن به هر اقدامی (به خصوص نسبت به همسر عزیز) خودداری کند.» در اکثر روایات قرآنی شخصیت های قهرمان و ضد قهرمان به تفکیک مشخص شده اند.
-2 شخصیت های کمکی یا محرک:
درام، تنها با شخصیت اصلی به وجود نمی آید. در کنار شخصیت های اصلی، شخصیت های دیگر نیز حضور دارند که به ایجاد کنش کمک میکنند، اطلاعات میدهند، برخورد به وجود می آورند و وجوه شخصیت اصلی را پررنگ مینمایند. در کنار شخصیت های اصلی، اشخاص کمکی را نیز می توان در قصص قرآنی دید که به پیشبرد داستان و به وجود آوردن کنش یاری می رسانند.
شخصیت حوا در قصة آدم، پدر ابراهیم در قصۀ حضرت ابراهیم، فرزند نوح در قصۀ نوح، دختران لوط (هنگامی که قوم او به فرشتگان چنگ می اندازند وارد ماجرا شده و حاضر می شوند با در اختیار قرار دادن خود، قوم را از چنگ اندازی به فرشتگان منع کنند.) و شخصیت ملکة سبا در داستان حضرت سلیمان (آیات 10 تا 44 سورۀ نحل) و همچنین شخصیتهای دیگر غیرانسانی: مورچه و هدهد و اسبهای سلیمان (آیات 30 تا 40 از سورۀ ص) و... از جمله شخصیت های کمکی در قصص قرآن هستند. در کنار تمام شخصیتهای کمکی قصص قرآنی، دو شخص بیشتر از دیگران به چشم می آیند: هارون در داستان حضرت موسی (که در بخش های مختلف داستان با چهره کاملاً انسانی؛ گاهی مثبت و گاهی منفی حضور دارد) و یعقوب (ع) در داستان حضرت یوسف (شخصیت یعقوب (ع) از ابتدای داستان، آنجا که از یوسف می خواهد خوابش را برای برادرانش تعریف نکند، تا انتهای آن، ماجرای بوی پیراهن یوسف و ارتباط مستقیمی که با وضعیت جسمی و روحی یعقوب که در فراق یوسف از شدت اشک ریختن، چشمان خود را از دست داده.) در رنگ دادن به شخصیت یوسف، پروتاگونیست قصه، نقش محوری ایفا می کند.
-3 شخصیت هایی که ابعاد دیگری اضافه می کنند:
در کنار شخصیتهای اصلی و کمکی، اغلب چند شخصیت در درام وجود دارند که به چند بعدی کردن داستان و دادن رنگ بیشتر به شخصیت اصلی کمک می کنند. اشخاص مسخره در آثار شکسپیر از جمله شخصیت دلقک در شاه لیر و «فالستاف» در هنری پنجم از این جمله اند.
در قرآن، این شخصیت های رنگ دهنده فراوانند. از جمله شخصیت های قرآنی که این وظیفه را در قصص قرآنی بر عهده دارند، شخصیتهای غیر انسانی اند که هم داستان را از تک بعدی بودن خارج می سازند و هم نشان دهندۀ توجه خداوند به حیوانات و موجودات دیگر، جز انسان هستند. حضور این اشخاص در قرآن به سه صورت دیده می شود: نخست آنکه شخصیت قهرمان درصدد کمک به این موجودات، برآمده آنها را نجات می دهد. مانند حیوانات مختلف در داستان نوح که به کمک او از طوفان بزرگ نجات می یابند و نسل شان دوام می یابد، دوم شخصیت هایی که به فرمان خداوند به کمک قهرمان می شتابند، مانند هدهد، اجنه، مورچگان و... در داستان حضرت سلیمان و ماهی در قصۀ حضرت یونس (ص) که در آیات 139 تا 148 سوره صافات به آن اشاره می شود و سوم موجوداتی که نشاندهندة قدرت خداوند هستند و برای نشان دادن اعجاز خداوند در داستانها می آیند. مانند مارها و اژدهایی که تبدیل به، عصای موسی میشوند. (اعراف، آیات 106 الی 107). شتر حضرت صالح نیز که به وسیله قوم زیانکار او قربانی می شود از این جنس است. علاوه بر شخصیت های غیر انسانی در برخی قصص، افراد نیز به افزودن بعد، به قهرمان کمک میکنند. همسر فرعون (آسیه) که به کمک موسی می شتابد و همسر ایوب که به او خیانت می کند، از این نوع اند.
4-شخصیت های تماتیک:
تمامی شخصیت ها در درام در خدمت انتقال دورنمایۀ مورد نظر نویسنده به خواننده یا تماشاگر هستند. اغلب شخصیتی عادی وجود دارد که سعی می کند این دورنمایۀ مورد نظر را به درستی به مخاطب ارایه دهد. در قرآن، شخصیت های قصص در خدمت هدف غایی قرآن، یعنی اثبات حقانیت دعوت الهی و هدایت انسانها به راه راست هستند و هر کدام به نحوی در خدمت این تم قرآن، کتاب روشنگری و هدایت بشر قرار میگیرند.
و در این کتاب آیات بسیاری است برای اندیشمندان...
دییانویا (dianoia) یا خردمایه را ارسطو دومین ساختمایة تئاتری به شمار میآورد. مترجمان انگلیسی زبان، واژه تم (theme) را به جای دییانویای ارسطویی به کار -بردهاند. ناظر زاده، خردمایه را چنین تعریف می نماید: «نهاد مایه (تم)، بن اندیشه (معنا و پیام)، کشاکشهای فکری، پی جوییهای چیستیها و چراییها، بگومگوهای روشنفکرانه و به باور نگارنده روی هم «خردمایه» نمایشنامه است... در خردمایة نمایشنامه آموزه های فلسفی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و... نهفته است که شاید بتوان آنها را بن اندیشه های نمایشنامه نامید. بن اندیشه های نمایشنامه فرآوردۀ تفسیر و تأویل آنند: تفسیر و تأویل پیرامون نهادمایة نمایشنامه. به سخن دیگر بن اندیشه، باور و رأیی است که نمایشنامه نویس دربارۀ نهاد مایة نمایشنامه خود داشته است.» اگرچه ناظرزاده در تقسیم بندی ساختمایه های نمایشنامه نهادمایه و بن اندیشه را به صورت جداگانه بررسی می نماید. اما در عمل این دو مفهوم تفاوت کلی با هم ندارند و هر دو، بخشهایی از همان خردمایة ارسطویی هستند. هر نمایشنامه ای نهاد مایه ای دارد که نویسنده حول محور آن، داستان و نمایشنامه را بسط می دهد. مثلاً نهاد مایة «رومئو و ژولیت» را می توان در دو کلمه خلاصه کرد: «عشق پاک» و بن اندیشه ای که از همین نهادمایه نشأت می گیرد: عشق پاک در فضای آلوده نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد.
قرآن کتابی است آسمانی و دارای مضامین اخلاقی و انسانی فراوان. در برداشتهای نمایشی از سوره و آیه های قرآن توجه به بن اندیشة آیه یا سوره، یکی از شروط اصلی در جهت رسیدن به برداشتی درست از مضامین نهان و آشکار آیه است.
طبیعتاً برداشت شخصی هر فرد از معنا و مفهوم آیه، امری بسیار مهم و حایز اهمیت است. در کنار این مورد (نظر شخصی فرد) تفسیرهای مختلف نیز می توانند در کمک به هنرمند در جهت رسیدن به مفهومی درست تر و رساتر از متن قرآن یاری رساند.
تفاسیر قرآنی به دو دستة مهم تقسیم می شوند: تفاسیر سنتی و تفاسیر جدید. در تفاسیر سنتی، مفسران بیشتر نگاهی جزیینگرانه به آیات داشتند و مانند مفسران جدید به منزلة کلیتی واحد به سورهها نمی نگریستند. از مفسران مهم سنتی می توان از «ابن تیمیه» و کتاب معروفش «مقدمه فی اصول تفسیر»، «ابوبکر ابن عربی» و... نام برد.
اما مفسران قرن بیستمی قرآن، سوره ها را در مقام کلیت ها در نظر گرفته و آیات آن را به همین سیاقی که هستد مورد توجه قرار می دهند. افراد شاخص در این حوزه عبارتند از: اشرف عالی ثنوی، حمید الدین فراخی و امین احسان اصلاحی در هند و پاکستان، عزت دروازه و سید قطب از مصر و محمد حسین طباطبایی از ایران. مفسر در این نوع تفسیر، رویکردی تحلیلی- ترکیبی پیش می گیرد: «ابتدا سوره را به چندین بخش تقسیم می کند، آنگاه درصدد بر می آید که مناسبت میان بخش ها را پیدا کند... فرضیه بنیادین جملگی این مفسران، همیشه این است که این بخش ها پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارند... اهمیت بافت قرآنی فقط وقتی دو چندان می شود که قرآن را کتابی منسجم و یکپارچه در نظر بگیریم. بنابراین مدرنیته، فقط شرایطی را فراهم می آورد که در پرتو آن شرایط دیدگاه سور همچون یک کلیت، دیدگاهی ممکن و حتی ضروری جلوه کند.»
علامة طباطبایی مفسر بزرگ قرآن و خالق «المیزان» نیز در تفاسیر خود در پی یافتن مفهومی بنیادی برای سوره بود. مفهومی بنیادی که آن را «غرض» می نامند: «به همین منظور وی آغاز، پایان و روند کلی بحث (سیاق جاری) سوره را مدنظر قرار می دهد.»
این نوع تفسیر کلی نگر راه را برای بررسی بیشتر مؤلفه های ادبی باز کرده است. توجه به ترکیب بندی نهفته در سوره بیش از پیش به هنرمند در بررسی درست قرآن و رسیدن به زبان نمایشی و دراماتیک درست یاری می رساند. برخی از مؤلفه های ادبی قرآن ـ مانند عنصر درام- فقط وقتی به طور کارآمد مورد بررسی قرار می گیرد که ترکیب بندی قرآنی در آن لحاظ شود. «توشیهیکو ایزوستو» خاطر نشان می سازد که خصیصة قرآن، «درام معنوی پیچدة آن است». این زبان دراماتیک نهفته در قرآن، کتاب را دارای توانایی های بالقوه در هنر درام میسازد. مراجعه به تفاسیر جدید، علاوه بر کمک در جهت شناخت بیشتر خردمایة معنوی سوره ها، در شناخت ترکیببندی آیه ها در نیز کمک می کند. برای نمونه به تفسیر علامة طباطبایی از سورۀ مبارکه روم نظری بیافکنیم. او سورة روم را به پنج بخش تقسیم میکند. «در بخش اول آیات (13-1) می خوانیم که مؤمنین در دنیا از امتحان و آزمایش الهی مـعاف نخـواهند بود چـرا که امتحـان شـدن مـردم سنـت خـدا است. بخش دوم آیات (40-14) با ارجاع به هفت پیامبر پیشین و امم آنان نمونه هایی از سنت الهی ارایه می دهد. بخش سوم (55-41) که تکمیل کنندة بخش دوم است خاطرنشان می کند که بنیان سست امم پیشین جملگی بر باد فنا است. تا بدین جا سوره از مومنانی انتقاد می کند که به سبب ترس از فتنه از دین خدا رویگردان شده اند. بخش چهارم (60-56) خطاب به سایر مؤمنانی است که مورد آزاد و اذیت قریش بودند. به آنها دستور می دهد که در صـورت لزوم بـرای حفـظ جـان و مال خود از مکه مهاجرت نمایند. آخرین بخش (69-61) با مخاطب قرار دادن حضرت محمد (ص) و از طریق کل جامعة مسلمین، فکر و ایدۀ مورد اشاره در بخش اول را مورد تأیید قرار می دهد. بیان آیات این سوره [روح] با وعده ای از خدا مبنی بر غلبة امپراطوری روم بر امپراطوری ایران که در ایام نزول این سوره از وی شکست خورد، آغاز می شود و از این وعده به وعدهگاه اکبر که آن را «قیامت» و «یوم الوعد» می نامد منتقل میشود. روزی که تمام افراد و اقوام به سوی خدا باز می گردند. «پس معلوم شد که غرض سوره وعدۀ قطعی خدا به یاری دین است». یعنی با در نظر گرفتن کلیت سورۀ مبارکه روم به یک جملۀ قصار میتوان رسید که در واقع می تواند معادل با «بن اندیشه» باشند: «وعده قطعی خدا یاری به دین و مومنین است».
تفاسیر جدید قرآنی از جمله تفسیر گرانسنگ «المیزان» برای رسیدن به خردمایه و بن اندیشه سورههای مختلف قرآن دارای اهمیت فراوانند. این تفاسیر علاوه بر کمک به درک بیشتر بناندیشه (که برای هر اقتباس ادبی و نمایشی لازم است) در شناخت ساختار معنوی آیات که در یک سوره میآیند و به طور کلی ترکیب بندی آیات (همان گونه که ذکر آن رفت) راهگشایند.
منابع و مأخذ:
- ارسطو، هنر شاعری (پئوتیکا)، ترجمة فتحالله مجتبایی، بنگاه نشر اندیشه، تهران، 1337.
- بستانی، محمود، پژوهشی در جلوههای هنری داستانهای قرآن، ترجمة محمد حسن جعفرزاده، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1371.
- حری، ابوالفضل، کنکاشی در سورة والعادیات، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت، شمارة 5،1380.
- شاپوری میاندوآب، سعید، جلوة دراماتیک قرآن با تکیه بر احسن القصص، (پایانامة کارشناسی ارشد)، دانشگاه تهران، 1379.
- طباطبایی، تفسیرالمیزان، انتشارات قرآن، 1375.
- عبدل حیم، ام.آ.اس، بافت و مناسبات بینامتنی: راهگشای تفسیر قرآن، ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت شمارة 4، 1380.
- قطب، سید، آفرینش هنری در قرآن، ترجمة محمدمهدی فولادوند، بنیاد قرآنی، 1359.
- میر، مستمصر: سوره به منزلة کلیت، سیری در تفسیر قرآن در قرن بیستم، ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت، شمارة 8، 1382.
- میر، مستمصر، گفتگو در قرآن. ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیباشناخت، شمارة 9، 1382.
- ناظرزاده کرمانی، فرهاد، درآمدی به نمایشنامهشناسی، انتشارات سمت، تهران، 1383.
- نیوورث، آنجلیکا، تصاویر و استعارات در آیات آغازین سور مکی، ترجمة ابوالفضل حری، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری، زیبا شناخت شمارة 7، 1381.